قسمت سوم: گودال خونین


واهمه: واقعیت ترسناکتر از تخیل
قسمت سوم: گودال خونین
در قسمت سوم از پادکست واهمه، سراغ تونل هوسک رفتم، تونلی که ساخت اون هزینههایی سنگینی رو در بر داشت. هم مالی و هم جانی. بیش از 200 نفر در راه ساخت این تونل جون خودشون رو از دست دادن.
تلگرام: https://t.me/mardomak_media
اینستاگرام: @mardomak.media

واهمه: واقعیت ترسناکتر از تخیل
قسمت سوم: گودال خونین
در قسمت سوم از پادکست واهمه، سراغ تونل هوسک رفتم، تونلی که ساخت اون هزینههایی سنگینی رو در بر داشت. هم مالی و هم جانی. بیش از 200 نفر در راه ساخت این تونل جون خودشون رو از دست دادن.
اغلب آدم ها از تاریکی میترسند. ترس از تاریکی رو میشه از همه بچه ها انتظار داشت. اما حقیقت اینه که افراد بالغ هم ترس از تاریکی دارن اما اونو پنهان میکنن و خیلی ساده در موردش حرف نمی زنن. ترس از تاریکی از زمان ظهور بشریت وجود داشت. نیاکان ما با خیره شدن به تاریک غارها، تونل ها و زیرزمین ها ترس رو در اعماق وجودشون حس کردن. نام علمی ترس از تاریکی نیکتوفوبیاست. آقای هاوارد فیلیپس هاورکرافت، نویسنده آمریکایی در سال 1927 مقاله ای با عنوان ترس ماوراء طبیعی در ادبیات منتشر کرد. که با جمله ای ساده اما عمیق شروع میشد: قدیمی ترین و قوی ترین حس انسان ترسه. و قدیی ترین و قوی ترین ترس انسان، ترس از ناشناخته هاست. میدونین انسان ها از تاریکی میترسند چون قکر میکنن چیزی که ازش می ترسن در تاریکی حضور داره. شاید بیماری یا نا امیدی یا شکست در سایه تاریکی لم داده باشه کسی چه میدونه. به خاطر همینه که ما از باز کردن در مکان هایی که باید بسته بمونن میترسیم. ما آدمها از چیزی که نمیبینم میترسم و گاهی اوقات باید هم بترسیم.
من وحید حسنی هستم شما به واهمه گوش می کنید.
رشته کوه برکشایر در شمال غربی ترین نقطه ایالت ماساچوست قرار داره. در سال 1851 شرکت راه سازی تروی و گرینفیلد تصمیم به ساخت مسیریگرفت که باید از دل این رشته کوه عبور میکرد. این تونل از غرب فلوریدا رو به شرق نورث آدامس متصل میکرد. اما در این بین 8 کیلومتر سنگ و صخره سخت قرار داشت. پروژه ساخت این تونل قطعا کوچیک نبود، چرا که 21.2 میلیون دلار بودجه و 24 سال زمان صرف ساخت اون شد. که با تورم امروز میشه بیش از 410 میلیون دلار. اما پول و زمان تنها هزینه های سنگین این پروژه نبودند، بیش از 200 نفر جونشون رو برای حفر این تونل از دست دادن.
اولین اتفاق غم انگیز در 20 مارچ 1865 رخ داد، زمانی که گروهی از متخصصان انفجار وارد تونل شدند. شاید استفاده از واژه متخصص برای این افراد خیلی مناسب نباشه، چرا که ماده انفجاری نیتروگلیسرین یک سال قبل از این واقعه در آمریکا شناخته شده بود. بریکمن، نش و کلی سه نفری بودن که برای کار گذاشتن بمب وارد عمل شدن. بعد از کار گذاشتن بمب باید فرار میکردن و در سنگری که منطقه امن محسوب میشد پناه میگرفتن. فقط کلی بود موفق شد جون سالم به در ببره. ظاهرا کلی زودتر از زمان موعد بمب رو فعال کرده بود که همین باعث شد دو نفر از همکارانش زنده دفن بشن. طبیعتا کلی از این واقعه ناراحت بود و خودش رو مقصر می دونست اما کسی انتظار نداشت که مفقود بشه اما این اتفاق افتاد.
بعد از مدت کوتاهی اتفاق دوم رخ داد. ساخت مسیر ریلی درون یک تونل میتوان پیچیده و سخت باشد. یکی از ویژگی هایی که اغلب تونل های اینچنینی دارند دریچه هوائیه که بتونه دود و بخار رو از تونل خارج کنه. مهندسان فکر کردند ایده خوبیه اگه از سطح زمین یه دریچه هوای استوانه ای به شعاع تقریبا 9 متر ایجاد کن تا به تونل برسه و همه دود و بخار رو تخلیه کنه. برای اینکار باید از سطح زمین بیش از 300 متر رو به سمت پایین حفاری میکردن. در اکتبر 1867 تقریبا نیمی از این دریچه هوای بزرگ رو حفر کرده بودن برای اینکه کارشون راحتر جلو بره یه بنای کوچیک روی دریچه ساختن تا بتونن از بالابر استفاده کنن و زباله ها رو خارج کنن همچنین یه سیستم پمپ آب برای تخلیه آب های زیر زمینی. هر روز چندین معدنچی که از جونشون سیر شده بودن برای کار وارد تهویه میشدن. حدث زدین قراره چه اتفاقی بیوفته درسته؟ آمادگیش رو دارین؟ بعد از اینکه دیگه به آخر های حفر تهویه رسیده بودن یه چراغ نشت میکنه و در چاهی که به اندازه آسمون ارتفاع داره گاز نفتا که خاصیت انفجاری داره آزاد میشه. خب انفجار رخ میده و تجهیزات به درون تهویه سقوط میکنن مثلا چی: 300 میله دریل که تازه تیز شده بودن، سیستم بالابر، بقایای ساختمونی که آتیش گرفته بود. همشون آوار شدن رو 13 مردی که در عمق تهویه در حال کار بودن. سیستم پمپ آب هم نابود شد و تهویه پر شد از آب. کارگرایی که بالا بودن سعی کردن به پایینی ها کمک کنند اما نتیجه نداد. یه نفر رو حتی داخل سبد گذاشتن و به درون تهویه فرستادن اما مجبور شدن سریع بالا بکشنش چونکه میزان بخار غیر قابل تحمل بوده. قبل از اینکه بیهوش بهش تونست چند کلمه بگه: دیگه امیدی نیست. در پایان روز چون چاره ای وجود نداشت روی تهویه رو پوشوندن. تا هفته ها کارگرهایی که مشغول کار بودن بارها گزارش دادن که صدای گریه و زاری چند مرد از درد رو دارن میشنون. حتی مردم روستایی که در اون نزدیکی قرار داشت داستان هایی از گریه ی مردان تعریف میکردن. افرادی با تحصیلات بالا هم که اومده بودن سازه رو بررسی کنن شنیدن صدای زاری رو تجربه کردن.
یک سال تمام بعد از حادثه، به سراغ تهویه برگشتن، همه آبی که دراون قرار داشت خارج کردن. میخواستن که کار رو از سر بگیرن اما چیزی وحشتناکی رو دیدن. اجسادی که بر روی الوار های به هم بسته شده چوب که به اصطلاح بهش کلک گفته میشه قرار داشتن. میشه نتیجه گرفت کارگرها از سقوط دریل ها و بقایای ساختمون جون سالم به در بردن و حتی به قدری زنده موندن تا یه کلک بسازن. هیچکس نمیدونه این افراد چه مدت زنده موندن تا اینکه توی گدال پر از آب زندگیشون به پایان رسیده. بعد از اون کارگار ها اسم دیگه ای رو کانال تهویه گذاشتن. گدال خونین.
تقریبا 4 سال بعد از انفجار گاز، 2 نفر رفتن که به تونل سر بزنن. یکیشون جیمز مکینستری سرپرست عملیات دریلی پروژه و دیگری دکتر کلیفورد اوونز. هر دو شخص تحصیل کرده و بین هکارانشون به شدت قابل احترام بودن. این دونفر به چیزی برخوردن که فرارتر از عجیب بود. آقای اوونز نوشته که: شب 25 ژوئن سال 1872 من و جیمز مکینستری راس ساعت 11 و 30 دقیقه شب وارد تونل شدیم. حدود 2 مایل پیش رفتیم. و برای اینکه نفسی تازه کنیم ایستادیم. با خودمون یه چراغ داشتیم. فضای تونل مثل یه معبد متروکه سرد و تاریک بود. یکی دو دقیقه ای مشغول صحبت شدیم میخواستیم برگردیم که صدایی شنیدم. صدای غریبی که غم انگیز بود. مثل اینکه یه نفر داره درد زیادی رو تحمل میکنه.بعد کورسویی رو دیدم که از سمت غربی داشت به ما نزدیک میشد.اول تصور کردم کارگریه که فانوس در دست داره. نور در حال نزدیک شدن به ما بود، آبی کمرنگ به نظر میرسید و انگار یه مرد بدون سر داشت اون رو حمل میکرد. نور نیم متری از زمین فاصله داشت و شناور بود. ناگهان با نزدیک شدن نور دمای هوا به شکل عجیبی پایین اومد. جسمی که شبیه شخص بدون سر بود به قدری بهم نزدیک بود که میتونستم با دراز کردن دستم لمسش کنم اما تا حد مرگ ترسیده بودم. من و مکنستری مثل مجسمه های چوبی بی حرکت بودیم. نور آبی چند ثانیه بی حرکت موند و سپس به سمت شرق حرکت کرد و در هوا محو شد. من بیش از هر چیزی واقع گرام و اهل تعریف شایعه و داستان هایی که دلایل منظقی دارن نیستم. اما حقیقتا نمیتونم چیزی که من و جیمز مکینستری شاهدش بودیم رو انکار کنم.
تونل هوسیک میزبان چندین داستان عجیب دیگه اس. در سال 1874 یک شکارچی به اسم فرانک وبستر بعد از اینکه در ساحل رودخانه دییرفیلد گیر افتاد، غیبش زد. سه روز بعد یه گروه جستجو تونستن فرانک رو بدون اسلحه اش پیدا کنن که ظاهرا کتک خورده بود، و سر و صورت خونی داشت. شکارچی ادعا می کرد که صدا هایی بهش گفتن که به تونل بیاد، بعد از اینکه وارد شد اشکل روح مانندی رو دیده. در نهایت شخصی بهش نزدیک شده اسلحه اش رو گرفته و باهاش به سر شکارچی ضربه زده کع منجر به از هوش رفتنش شده. شکارچی خارج شدنش از تونل رو به خاطر نداشت.
در سال 1936 یک کارگر راه آهن به نام جیمز اینپوکو ادعا کرد که صدایی مرموز بهش هشدار داد اونم نه یه بار بلکه دوبار.
در سال 1973 شخصی به اسم برنارد هستبا تصمیم گرفت طول تونل رو پیاده روی کنه این مرد خردمند دیگه هیچوقت دیده نشد. یه مرد دیگه که موفق شد از تونل بیاد بیرون گفت که مردی رو در تونل با لباسی کهنه که متعلق به معدنچی های قرن پیش بوده دیده. داستان ها از تونل تا به امروز ادامه داشتن. گروه هایی که در زمینه حوادث ماوراء الطبیعه تحقیق میکنن بارها در تونل پیاده روی کردن. با اینحال تونل همچنان فعاله و روزانه چندین قطار از اون عبور میکنن. اغلب کسانی که شجاعت وارد شدن به تونل رو داشتن صدا ها و نور های غیر منطقی رو تجربه کردن. تا یادم نرفته بگم آقای کلی یادتونه که گفتم متخصص بمب بود و غیبش زد؟ یک سال بعد از اینکه موجب مرگ همکاراش شده بود، جسدش در دومایلی داخل پیدا شد. دقیقا همون نقطه ای که همکارانش برینکمن ونش زنده دفن شدن. کلی خفه شده بود.
Responses